به چه صحنه ایی مینگری که غروب دلربا را فراموش کرده ایی
به کدامین آرزو چشم دوخته ایی که باد را بر گیسوان خویش روا ساخته ایی
نازنین .... آرزو دروغ است.... این غروب است حاکم بر قلبها......
این غروب است که فرمان بر جدایی میدهد
خیره شو بر او تا طعم جدایی آفتاب و زمین را ببینی .........................
رفتن نور و آمدن تاریکی بر منزل این زمین خاکی را ببین
تبسم را فراموش نکن
لبخند بی هزینه ات گران ترین هدیه است . . .
میروم...اما نمیپرسرسم ز خویش ره کجا؟...منزل کجا؟... مقصود چیست؟
بوسه می بخشم ولی خود غافلم...کاین دل دیوانه را معبودکیست....
نظرات شما عزیزان:
|